سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( سه شنبه 92/7/9 :: ساعت 7:33 عصر)


    هرچند دیر آمدی اما چقدر زود
    باران مسیر بدرقه ات را گرفته بود
    چشم مرا ندیدی تا روشنت کنم
    با نقطه های روشن شب های این حدود

    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم 
    گویا برای تو افقی تازه می نمود 
    راه به هم رسیدن ما توی قصه ها ست 
    شاید زدی دوباره به خوابم ، ولی چه سود
    در قصه ها همیشه یکی بود و ... آن یکی ...
    هر بار بغض کرده مرا گنبد کبود 
    پک می زنم درون خودم ... آه، آه،آه
    خاکسترم نشسته در این حلقه های دود 
    بود و نبود من تویی، اما برای تو
    فرقی نداشت اینکه یکی بود یا نبود

    از اصغر معاذی



  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]