سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( چهارشنبه 89/9/10 :: ساعت 1:51 عصر)

    یکی از دوستان قدیمی وبلاگی که پیش از این در پارسی بلاگ مینوشتند
    و میدونم خیلیهاتون میشناسیدشون کتابی نوشته ند که تازه از چاپ دراومده. لینکشون رو میذارم اگه کسی مایل به  خریدن و خوندنش بود میتونه به این آدرس مراجعه کنه: http://yasiii88.blogfa.com
     



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 87/3/28 :: ساعت 1:39 عصر)

     

    سلام
    اول تعظیم و تشکر به روح بزرگتون. دوم معذرت بخاطر نگرانیتون. و بعد باز پوزش برای بازی ای که سرمون درآوردن. خودم هنوز گیج و مبهوتم...

    حادثه کوچیکی برام پیش اومد که متاسفانه درمانش بدست پزشکان بی سواد شرکتمون انقدددددددددددد کش دار شد که دیگه نذاشت تا مدتی بیام نت.البته تو یه فرصت اومدم اما فقط تعدادی از نظرامو خوندم و ... فرصت نشد که به بلاگها سربزنم و ببینم چه کامنتهایی به نام من و حتی با امضای الکترونیک من براشون گذاشته شده. تا حالا نمی فهمیدم هک شدن یعنی چی....کامنتهایی که.... که منو به یاد این جمله انداخت که: اگه میخوای کسی رو خراب کنی بد براش تبلیغ کن. وقتی که اومدم با کمال ناباوری دیدم در نبود من هم حساب وبلاگمو رسیده ند و هم آبروی منو کاملا ........!!
    اول شوکه شدم خداییش... موندم چه کنم. اما الان خوووب میدونم رها کردن و رفتن ابدا چاره این بازی خوردگی نیست! چون اینجوری مهر تاییده به کار کسی یا کسانی که با خراب کردن دیگرون میخوان منزویشون کنن. می مونم . مینویسم. و اگه بازم هکرهای محترم نتونستند تاب بیارند حقگویی یه آدم دردمند رو، و هک کردن، خرابم کردن یا هرچی، بازهم می ایستم و مقاومت میکنم. چون به راه و هدفم ایمان دارم! : من میخوام از حق و درستی حرف بزنم حتی اگه به مذاق یه عده خوش نیاد.
    از شما هم میخوام که دعام کنین 
    وقتی میرم سراغ دوستای قدیمیت و میگی منو حلال کنین...  چه اونا که لینک همو داشتیم تو بلاگ قبلیم (به اصطلاح خودم: هم لینکی ها!!!) و چه اونهایی که همیشه از روی آدرس آخرین کامنتشون میرم سراغ وبشون. حتی بعضی از هم لینکی ها هم بجا نمیارن!! و بعضی: مگه تو اصلا وبلاگ منو میخوندی (؟؟) که تازه برات مهم بوده باشه؟؟ : آره! آره! میخوندم! فقط بدبختیم وقت محدودم بود که مجبور میشدم وبلاگتونو کپی یا سیو کنم. اما بعدا تو زمان استراحت لابلای کار و ... بجای خوندن روزنامه و مجله ، اون کپی و سیوها رو میخوندم. این میشد که کمتر ازم کامنتی میدیدین. اما همون نوشته های شما کلی بهم ایده میداد ، ذهنمو مشغول میکرد. خوراک فکریم میشد! آره عزیز: من خیلی مراقب خوراک مغزمم. پس اگه میگم چن تا بلاگ خاص برام بودن مال این نبود که مدت زیادی باهم آشنا بودیم. مال اینم نبود که مدام براهم کامنت میدادیم.مال این بود که مطالب و حرفای اون آقایون و خانوما رو مناسب ذهنم میدونستم و میدونم. و در این زمینه هم همیشه انقد غد و یکدنده بوده م که اصلا به شکسته نفسی بلاگر توجه نکنم که مدام ادعا میکنه مطالب من بیفایده ن. حرفام الکی و ....ن. ! نه عزیز! اینو جنابعالی میگی. اما من مناسب میدونم برا روحم. اگر نه وقت نمیذاشتم بخونم!! وبلاگ "فرزند شهید" و بلاگ "کویر (تربچه)" از همین نمونه ن! اگه بری تو بحر نوشته هاشون بخوای نمره بدی کمتر از   18 نمیدی به وبلاگشون ! و این درحالیه که حضرات والا مدام از بیچیز بودن نوشته هاشون و رفتن دم میزنن!)
    عزیز! قصور از من و وقت محدودم بوده قبول. اما من این حس  "ولع مطالعه" رو چه باید میکردم؟ از بچگی باهامه! میگی چکارش میکردم؟!! وقتی از هر متنی میتونم نکته ای یاد بگیرم چرا نخونم؟؟چرا سیوش نکنم؟رضوان خانم یه دوست وبلاگی داره بنام رهنما (آقا شایان) که مطمئنم همین الان اگه بهش بگم من با نوشته هات حال میکنم خواهد گفت: پس کامنتات کو؟؟
    تو بلاگ قبلی یه دوستی داشتم بلاگش "پاکدیده" نام داشت. بنده خدا از بس سرش شلوغ بود سالی یه بارم نمیومد سراغ ما. اما من نمیتونستم متنهاشو نخونم. هم لینکی هم بودیم!! اما شاید اگه الان برم سراغش کامنت بذارم بگه شما؟؟
    همین الان تو این جمع: کی میتونه بهم بگه خانم کبریا کاملی چی بسربلاگش اومده؟ (اسم بلاگ این بود: عشق من لاکه. : لاکه اسم یه محله). یا کی میدونه "داروغه باز نشسته" و مدیر بلاگ "من عاشق نمیشم" کجا رفتن؟ می بینی؟ : هر کی سرش تو لاک خودشه. اگه روزی 24 ساعت هم نگاهش کنی وقتی سر بلند میکنه باور نمیکنه که حتی 1 دقیقه نگاش میکردی. چون اصلا حواسش نبوده!
    وقتی اینجا رو راه انداختم سراغ اولین کسی که رفتم خاله بهار (کلک بهار) بود. بنده خدا انقد تو این نت لعنتی اذیتش کرده بودن که روزها براش توضیح دادم که من از وبلاگ آقای مقامی باهاش آشنا شدم. (پستی که ایشون زده بود درباره خاله بهار). خاله بهار فقط یکبار اومده بود بلاگ قبلی من و کامنت داده بود. متن کامنت اون موقع ش رو براش کپی کردم. برای اثبات حرفام ناچار شدم با آی دی بلاگ قبلیم براش یه کامنت بذارم تا باورش شد.
    خود بلاگ ایران اسلام (داداش محمدعلی عزیزم) قطعا باور نمیکنه که من ساعتها پای درسها و سفرنامه هاش زندگی کردم. باورش نشه که با عکسهای عتباتی که میرفت چقدر از ما اشک گرفت...  
    بله!  وبلاگهای زیادی بوده و هستن که  از مدتها پیش (قبل ازاینکه وبلاگ سیمرغو بزنم) میرفتم وبلاگهاشون، متنهاشونو میخوندم. گاهی نظر میدادم. اونها هم وبلاگ قبلیم اومده بودند و گهگاه نظر داده بودن. آره قبول دارم کوتاهی از من بوده که با هر بار سرزدن کامنتی نداده بودم. این ایراد قویا وارده. اما حداقل هراز گاهی یه کامنت رو که دیگه دیده بودن از من. نمیدونم شایدم از بس تو نت رسمه که هرکی متنی رو خوند میگه عالی بود!! دیگه مفهوم این عبارت از دست رفته.
    میگید چه کنم؟ من عادتمه: به کسی سلام گفتم تا تهش باید باشم. حتی اگه گم شد بهر زحمتیه پیداش کنم. تو لینکام یه عنوان بود: "ا.ن.ی.م.ا." (انیما) فکر میکنین چقد زمان برد تا پیداش کنم؟ فک میکنین چه مدته میشناسمش؟ وبلاگ "ه.د.ی." چی؟ فک میکنین چه مدته تو نت با این دانشجوی گرافیک آشنام؟ فک مینین چن کامنت ازش دارم؟ و آیا اصلا منو یادشه؟... الان کامنتهایی رو که برام داده بوده جمع کردم شاید یادش بیاد چه پستهایی رو اینجا و اونجا نظر داده برام.تاریخ هاشم هس.
    با "خانه آرزو" اینجا آشنا شدیم: وقتی هم رفتم همه ش دو سه تا نظر ازش دیده بودم تو بلاگم. اما الان که اومدم و میبینم تو بلاگش برام پست زده تعجب نمیکنم: نمیگم ما که همو نمیشناختیم!! چون این برا من یه نرمه. یه روتین. یه چیز طبیعی. داداش صدرا "پن پل" چی؟ فک میکنی بدونه چقد دلم برا شعراش تنگ شده؟...
    می بینین؟ناخودآگاه تیکه های مختلف ذهنمو از تو وبلاگهای قدیم و جدید کنار هم جمع کرده م و شدیم سیمرغ!!
    خاله بهارو یادمه... محمد رییسی (نگاهم برای تو) رو یادمه...
    وبلاگ شهید محمد شریفی (اسما) رو یادمه!!
    اما تو تموم اون موارد راه تشخیص دوش و دوشاب این بود که کامنتهای جعلی بدون امضای الکترونیک (بدون لوگوی وبلاگ) پخش میشد اما این بار برای خودم... : دیگه همه چیز کامل بود!! درد اینه که من نوشته هامو در رده ی مطالب ارزشی اونا نمی بینم که کسی بخواد...بعنوان یه وبلاگ ارزشی
    ....
    این جعل کامنت کنار اون "سکوت بودن من" شدن مزید بر علت.
    داداش محمد علی (وبلاگ ایران اسلام)!
    آجی ضعیفه!
    من او یا همون بی نشان (که یادداشتهاتو همیشه میخوندم و عشق میکردم)!
    هیچی از دستم بر نمیاد جز عذرخواهی. منو ببخشید.
    حالا میفهمم چرا آبجی رضوان نوشته همون وبلاگ قبلیت رو دوس داشتم و بس!
    رفقا
    پوزش!



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( چهارشنبه 87/2/25 :: ساعت 1:24 عصر)

    حذف شد.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( یکشنبه 87/2/22 :: ساعت 2:35 عصر)

    ویرایش شد:
    سلام دوستای خوبم
    ببخشید منو که باعث نگرانی و زحمتتون شدم. میدونم منو از دعاتون محروم نمیکنین. انشالله در اولین فرصت برای تشکر  تک تک خدمت میرسم.
    از وبلاگهای بدنبال خویشتن خویش و پیاده تا عرش تشکر میکنم که در نبود من با نهایت امانتداری، قالب وبلاگو درست کردند. برای همه تون سعادت آرزو میکنم و تندرستی.



  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]