• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : به ياد قيصر
  • نظرات : 9 خصوصي ، 50 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    معلم يک کودکستان به بچه هاي يک کلاس گفت که مي‌خواهد با آن‌ها بازى کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام يک کيسه پلاستيکى بردارند و درون آن، به تعداد آدم‌هايى که از آن‌ها بدشان مي‌آيد، سيب‌زمينى بريزند و با خود به کودکستان بياورند فردا بچه‌ها با کيسه‌هاى پلاستيکى به کودکستان آمدند . در کيسه بعضي‌ها 2، بعضي‌ها 3، بعضي‌ها تا 5 سيب‌زمينى بود. معلّم به بچه‌ها گفت تا يک هفته هر کجا که مي‌روندکيسه پلاستيکى را با خود ببرندروزها به همين ترتيب گذشت و کم‌کم بچه‌ها شروع کردن به شکايت ازبوى ناخوش سيب‌زميني‌‌هاى گنديده به علاوه، آن‌هايى که سيب‌زمينى بيشترى در کيسه خود داشتند از حمل اين بار سنگين خسته شده بودند پس از گذشت يک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند معلّم از بچه‌ها پرسيد: «از اين که سيب‌زميني‌ها را با خود يک هفته حمل مي‌کرديد چه احساسى داشتيد؟بچه‌ها از اين که مجبور بودند سيب‌زميني‌هاى بدبو و سنگين را همه جا با خود ببرند شکايت داشتند: آنگاه معلم منظور اصلي خود از اين بازى را اين چنين توضيح داد: اين درست شبيه وضعيتى است که شما کينه آدم‌هايى که دوستشان نداريد را در دل خود نگاه مي‌داريد و همه جا با خود مي‌بريد. بوى بد کينه و نفرت، قلب شما را فاسد مي‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل مي کنيد . حالا که شما بوي بد سيب زمينيها را فقط براي يک هفته نتوانستيد تحمل کنيد پس چطور مي خواهيد بوي بد نفرت را براي تمام عمر در دل خود تحمل کنيد