بـه تمام وقت هايي که نـداري،،
مي خواهم براي تمـام نشستن ها
انگشت ها و سيــگارها
جاي دور براي خيــره شدن بياورم .
مي خواهم به چشم هايت نگــاه کنم
تا کودکي هايت رابه دنيــا بيـاوري.
مي خواهم چشمهايمان را به قضاوت جاده بگذارم
و شهر شما را به قضاوت آسمان
حرفي اگــربود
تو از تمام وقت هاي بـــا خودت
چيــزي بگو ،،
ابتدا سکــوت است!!