سلام!اينقدر از اين جنوب نگووووووووووووووووووووو... دل من اين روزا پر از بهانه است... من از اين تهران دود گرفته خسته ام.... پس اينقدر با اين حرفا دل منو كيلومترها نكش اونوراااااااااااا... من بچه ي خليج و اينا نيستم ولي دو سال تو دل خليج و صخره هاي مرجاني كيش نفس كشيدم و به واقع زندگي كردم... جايي كه فقر و سادگي و مردم بوميش رو هيچ وقت فراموش نمي كنم... گرچه حتي .......
نمي دونم ديگه بايد چي بگم.... يه روز سر قيصر با يك نويسنده ي تازه به دوران رسيده تا نصفه شب دعوا كردم...
دارم خزعبلات مي گم.... ادامه بده اينقدر هم توي پستات نگو دشمنام و اينا.... اينجوري دلشون خنك ميشه هـــــــــــــي... يعني اينجوري احساس مي كنم....