کاش مي شد که بهاران تو را روي تقويم زمان قاب کنمبوسه اي بر رخ خورشيد زنمبرف هاي دل خود آب کنم
کاش مي شد که ز تکرار سکوت شعري از دفتر دل مي خوانديباورم داشتي و با سحرتتا رسيدن به خدا مي ماندي
کاش مي شد همه ي ساعت هالحظه ي آمدنت ساز کننددفتر فاصله ها بسته شونددر ديدار تو را باز کنند
کاش در قلب بيابان فراققطره ي وصل تو دريا مي شددست من درصدف دست تو کاشنازنين گم که نه، پيدا مي شد