کاش مي شد که بهاران تو را روي تقويم زمان قاب کنمبوسه اي بر رخ خورشيد زنمبرف هاي دل خود آب کنم
کاش مي شد که ز تکرار سکوت شعري از دفتر دل مي خوانديباورم داشتي و با سحرتتا رسيدن به خدا مي ماندي
کاش مي شد همه ي ساعت هالحظه ي آمدنت ساز کننددفتر فاصله ها بسته شونددر ديدار تو را باز کنند
کاش در قلب بيابان فراققطره ي وصل تو دريا مي شددست من درصدف دست تو کاشنازنين گم که نه، پيدا مي شد
سلام.
به نظر مياد در عرصه ي مجازي ، حسابي فعال شدين!
موفق باشيد.
سلام سيمرغ عزيزاي هماي خوش خبر خوش آمدي به کلبه ي ماوَشتَن = رقص ، از کلمات بسيار باستاني ايراني است ، متأسفانه بعد ها رقص جايش را گرفت و منسوخ گشت ، اما هنوز بعضي اقوام ايراني آن را بکار مي برند. اين واژه ي بينهايت زيبا و پر مفهوم متأسفانه در زبان فارسي امروز ديگر بکار نمي رود . اما ديدم که استاد ستوده و استاد جمالي آن را بکار برده اند در متن فارسي خود.وَشتَن عبارت است از وش + تن . وَش دو معنا دارد ، معني مستقيم آن شعله است و معني غير مستقيم آن بيقراري مي باشد.پس وَشتَن شعله و بيقراري تن است که به وسيله ي حرکات اعضاي بدن به بيرون منتقل مي شود. از اين زيباتر نمي شود ، مي بيني زبان هاي کهن ايراني چه وسعتي دارند!؟
من بر مي گردم تا نظر بدهم ، فعلاً جواب سئوال شما را نوشته ام