سلام رفيق، مگه ميشه آدم دوستهاشو به اين زودي از ياد ببره؟
حالتون چطوره؟ ببخشيد دير جواب محبتتونو ميدم، آخه يه چند روزي بود
سر نزده بودم.
از اينكه ميبينم سلامتيد و دوباره مطلب مينويسيد خيلي خيلي خيلي خوشحالم.. راستش شما شاگردهاي خوبي و با محبتي داريد سلام منو بهشون برسونيد ..
و ايشالا خدا آقا فرازو بيامرزه، الان با ديدن نوشتهاي مادر مهربونش و يادداشتهاي خودش بدجوري حالم گرفته شد.
اي كاش ميتونستم گريه كنم، ولي نميدونم چرا اين اواخر اينجوري شدم، حتي ديگه چشمامم ياري نميكنه.
خيلي وقته يه دل سير اشك نريختم، خيلي پرم رفيق، خيلي پرم، واي به روزي كه اين بغض سنگين تو گلوم بتركه، لعنتي راه نفسمو بسته، نميزاره درست نفس بكشم، دعا كن كه منم روزي ببارم.
امشب ميخوام يه كم باهات درد دل كنم، وقت داري؟
اين روزا خيلي دلم گرفته، از زمين و آسمون و از آدماي دور و برم خيلي ناراحتم، اخه چرا آدما با هم اينجوري رفتار ميكنن، چرا قلب همو ميشكونن، چرا همديگرو اذيت ميكنن، چرا به هم بي احترامي ميكنن؟
همه ي اينا به فكر جمع كردن پول و ماشين و صلا و ميز و صندلي و كلك و دروغ و نامردي و هزار تا كوفت و زهر مار همين جورين..به خدا خسته شدم ديگه بريدم رفيق..
مردم اينجا اهل مصلحت و دودوتا چهارتان اما من اينطوري نيستم
از من ميخوان گرگ باشم و آدماي ديگرو بدرم، حتي منو به خاطر سادگي و بچگيم مسخره ميكنن.
هنوز اين حرفشون تو گوشمه كه ميگن:(تو با اين طرز فكرت به هيچ جايي نميرسي)
حالم از پول و پول جمع كردن به هم ميخوره..
هنوزم تو فكر فرازم، بدجوري آشفتم كرد..منو ببخش زياد حرف زدم
خداوند پشت و پناهتون باشه
نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
به ياد يار و ديار آنچنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر بيندازم
من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب
مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم..
يا حق..