با سلام
هيچ ميداني چه ميگويد ربابز اشک چشم و از جگرهاي کبابپوستي ام دور مانده من ز گوشتچون ننالم در فراق و در عذابچوب هم گويد بدم من شاخ سبززين من بشکست و بدريد آن رکابما غريبان فراقيم اي شهانبشنويد از ما الي الله المابهم ز حق رستيم اول در جهانهم بدو وا ميرويم از انقلاببانگ ما همچون جرس در کاروانيا چو رعدي وقت سيران سحاباي مسافر دل منه بر منزليکه شوي خسته به گاه اجتذاب......حضرت مولانابه روز هستيم
يا حق