• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : اهداي عضو
  • نظرات : 60 خصوصي ، 217 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    گل زرد ، گل سرخ و غنچه اي که اميدي در دل خود بسته است و دارد باز مي شود ، خيلي به اين غنچه فکر مي کنم، خيلي، ساعتها و... هميشه. به اميدش، به آينده اش، به انسان هايي که دلها شان به او شبيه است و شايد سرنوشتشان هم با او يکي است. و از خود هميشه مي پرسم : آيا اين غنچه باز مي شود؟مي شکفد؟ آفتاب روشن و گرم آسمان بر قلب بسته و تنگش خواهد تابيد؟ نسيم بهار گلبرگ هايش را نوازش خواهد کرد؟بلبلي به شوق ديدارش براي او آوازهاي عاشقانه خواهد خواند؟ و بالاخره پروانه اي بر سرش خواهد نشست؟ و قطره ي پاک باراني و شبنمي در دهانش خواهد چکيد؟ نمي دانم هيچ چيز نمي دانم، اين گل زرد وگل سرخ هم در انتظار او هستندو نگران سرنوشت او. آيا مي پژمرد و بر باد مي رود، يا مي شکفد و زندگي مي کند؟ هيچ نمي دانم وتمام رنج من همين است!