• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : يقين
  • نظرات : 32 خصوصي ، 69 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريب آشنا(حامد) 
    آنکس که چو سيمرغ بي نشانست از رهزن ايام در امانست
    ايمن نشد از دزد جز سبکبار بر دوش تو اين بار بس گرانست
    اسبي که تو را ميبرد بيک عمر بنگر که بدست که‌اش عنانست
    مردم‌کشي دهر، بي سلاح است غارتگري چرخ، ناگهانست
    خودکامي افلاک آشکار است از ديده‌ي ما خفتگان نهانست
    افسانه‌ي گيتي نگفته پيداست افسونگريش روشن و عيانست
    هر غار و شکافي بدامن کوه با عبرت اگر بنگري دهانست
    بازيچه‌ي اين پرده، سحربازيست بي باکي اين دست، داستانست
    دي جغد به ويرانه‌اي بخنديد کاين قصر ز شاهان باستانست
    تو از پي گوري دوان چو بهرام آگه نه که گور از پيت دوانست
    شمشير جهان کند مينماند تا مستي و خواب تواش فسان است
    بس قافله‌ي گم گشته است از آنروز کاين گمشده، سالار کاروانست
    بس آدميان پاي بند ديوند بسيار سر اينجا بر آستانست
    از پاي در افتد به نيمه‌ي راه آن رفته که بي توشه و توانست
    زين تيره تن، اميد روشني نيست جانست چراغ وجود، جانست
    شادابي شاخ و شکوفه در باغ هنگام گل از سعي باغبانست
    دل را ز چه رو شوره‌زار کردي خارش بکن ايدوست، بوستانست
    خون خورده و رخسار کرده رنگين اين لعل که اندر حصار کانست
    آري، سمن و لاله رويد از خاک تا ابر بهاري گهر فشانست
    در کيسه‌ي خود بين که تا چه داري گيرم که فلان گنج از فلانست