• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : مسجد بين راه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تو به من خنديدي
    و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغ همسايه سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلوده به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و هنوز سالهاست


    رفتن گام تو تكرار كنان
    ميدهد آزارم
    ومن انديشه كنان
    غرق اين پندارم

    كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت