غریب آشنا ( دوشنبه 87/3/13 :: ساعت 9:21 صبح)
"امام زیر سایه برج ها"
سلام امام
چطورید شما؟ ما رو نمی بینید خوش می گذره؟
به ما که زیاد خوش نمی گذرد. گاهی فکر می کنم هر ملالی هست از دوری شماست.
این روزها حرف درباره شما زیاد می زنند. مراسم می گیرند، سخنرانی، بزرگداشت، سالگرد، اینجا، آنجا، همه جا.
سر هر چهار راهی، یکی دو بیلبورد زده اند در موردت. کلی خرجت کرده اند، میلیاردها. بیلبوردها هم یکی از یکی بهتر و شکیل تر. گرافیک بسیار عالی، طراحی های مدرن. طوری که به پاساژهای اطرافشان بیاید. تصویرت را محو کشیده اند که روحانی به نظر بیایی،کنارت هم گل و بوته کشیده اند بعضی جاها، از آن طرح هایی که روی قرآن های نفیس می زنند. قرآن های دکوری.
بعضی جاها بالای سرت یک پروژکتور کار گذاشته اند که نورانی جلوه کنی. ( ببخشید ها البته )خیلی جاها هم روی " روح الله " تایپوگرافی کار کرده اند، به عنوان هنر متعالی.
بعضی جاها هم این شعار را نوشته اند : " اماما راهت ادامه دارد "
اما تو زیاد مطمئن نباش، ادامه دادن راهت را می گویم.
روی بیلبوردهایی که میلیون ها ( و یا چه می دانم میلیاردها ) خرجشان شده یک کلمه هم ننوشته اند که " روح الله" یک زمانی یک حرف هایی می زده در مورد پابرهنه ها، مستکبرین، مستضعفین، ظلم و فساد، حق و باطل، عدالت، استقلال، آزادی، کاخ نشین ها، کوخ نشین ها، اسلام آمریکایی و اصلاً خود آمریکا.
بیلبورد که جای این حرف ها نیست، بیلبورد باید به پاساژهای اطرافش بیاید.
تصور کن پای آن برج بلند می نوشتند " روح الله " گفته اگر توجه به کاخ پیدا شد، آن روز باید فاتحه دولت و ملت را خواند. حتی بعضی حرف هایت را اگر بنویسند ممکن است کسانی از آنجا رد می شوند فکر کنند آن زمان ها، جلو جلو به آنها فحش داده ای. هنوز هم بعد این همه سال دنبال دردسر می گردی؟
این روزها از نامه تو به همسرت زیاد برایمان حرف می زنند. خیلی بیشتر از کارها و حرف های دیگرت، شاید.
آخر تو رهبر مایی، تو باید با ما سِت باشی و چقدر آن بخش رمانتیک تو به ما می آید. به ما نسل ملتهب در نهضت کافی شاپ.
آنتی کافی شاپ نیستم اما می ترسم بعد چند سال از "روح الله " فقط برایمان یک امام رمانتیک باقی بماند.
راستی کافی شاپ می دانی کجاست؟
امام
زیاد مطمئن نباش راهت ادامه داشته باشد.
از ما نسل راحت طلب ادامه راهت برنمی آید. امید نبند.
از ما، از نسلی که گشت ارشاد باید پاچه اش را پائین بیاورد تا امنیت اجتماعی اش بالا برود چه انتظاری داری؟
امام
تو اصلاً شاید ندانی من وجود دارم. اما من، 5 سالم بود که فهمیدم تو وجود داشته ای! منتها
وقتی فهمیدم تو وجود داشته ای که تو دیگر وجود نداشتی! هق هق های بلند پدرم را وقتی رفتی هنوز یادم هست.
دبیرستان که می رفتم ده صفحه از کتاب بینش را به تو دادند که یادمان نرود ایران روزی امام داشت. تست خورش هم زیاد بود توی کنکور. این هم به پاس تمام زحماتی که کشیدی، هر سال یک سوال چهار گزینه ای.
دانشگاه هم که بودیم یک دو واحدی داشتیم، نمره بیار. گذاشته بودیم برای زمان های مشروطی. که البته ارائه نشد.
امام
مطمئن نباش راهت ادامه داشته باشد. درس های تو ارائه نمی شود، اگر هم ارائه شود به خاطر این است که نمره بیار است.
(از وبلاگ خانم قدیانی)