سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( یکشنبه 92/2/8 :: ساعت 10:40 صبح)

    استاد نازنینم
    الگوی عزیزم
    سلام
    یا به سبک ایمیلهای کوتاه و با محبتت "سلاااااااام".
    اولین ایمیل را هنوز به یاد دارم.وقتی برایت از حسرت خود و همکلاسانم گفتم...گفتم چه بدقدم بوده ایم ما: وارد دانشگاه که شدیم استاد نازنینمان، گنج بی قیمتمان، بازنشسته شد؛ و چه حسرت میخوردیم وقتی کسانی که دوره کارشناسی شاگردی شما کرده بودند، برایمان از شما می گفتند...برایت از درد و دلهایمان گفتم...از غصه هایمان از بضاعت ناچیز دستانمان...و تاکید کردم حضور شما بزرگان است که کمک میکند دردهایمان کم شود......همه حرفهایم را خوب خواندی و با محبت در پاسخ گفتی این از لطف بچه هاست.
    به خود می بالیدم وقتی اجازه دادی هر 10 روز یک بار ایمیل بزنم و فقط حال استاد نادیده ام را بپرسم.همه امیدم آن بود که آنقدر بیش از من عمر کنی که
    ناگهان،
    یک روز،
     ببینی 10 روز شده و از شاگردت خبری نشد؛ آنوقت نگران شوی، حالش را جویا شوی و خودت، در کمال سلامتی، بیایی اهواز، و بدرقه ام کنی.
    خدای من شاهد است مدام در نیایشهای من بودی. خدا شاهد است برای شفای استادم نذر کرده بودم.
    خدا شاهد است داشتم همه تلاشم را میکردم که مثل تو معلمی کنم....جوری که حتی شاگردی که هرگز مرا ندیده، با 1000 کیلومتر فاصله، هر روز – روزی 5 بار – برای سلامتیم دعا کند، شفای مرا طلب کند و هر بار که «روز دهم» از راه می رسد اگر اینترنت قطع باشد، به هر سختی و مشقت خودش را به جایی برساند که بتواند به «عهد ده روزه» اش وفا کند.
    هم تو خوب می دانی و هم خدای من: که قرار نبود از آن احوالپرسی های ده روزه چیزی عایدم شود.
    فقط میخواستم بدانی که شاگردانت هنوز قدر معلم ها را می دانند.
    میخواستم بدانی که در سینه شاگردانت می تپی – چه آنها که با تو بوده اند و چه آنها که هرگز تو را از نزدیک ندیده اند؛
    میخواستم بدانی که......
    میخواستم بدانی که چه ایستاده باشی و چه نشسته، برای شاگردانت فرقی نمیکند.برایشان همچنان همان کوه بزرگی هستی که همیشه بودی: به پشتگرمی تو می ایستند، همچنان به قوت تو تکیه می کنند و همچنان در سایه تو پناه می گیرند و به دوردست ها نگاه می کنند.
    خدا می داند و تو استاد نازنینم: که فقط «عشق» بود که مرا به کرنش میداشت و می دارد....«همان» است که اکنون این بغض را در گلویم نشانده، و همان بود که اکنون صورتم را خیس اشک کرده. نمی دانم....می گویند «مرد گریه نمیکند»؛ اگر حقیقت دارد، اشکهای اکنون را، هق هق اکنون را، و حال بیحال اکنون را به یدک کشیدن این واژه نمی فروشم. شاید مرد گریه نکند اما عاشق از داغ معلمش هم گریه می کند، هم پر پر می شود.
    با این صدای گرفته شاید این تبریک ارزش بیشتری هم پیدا کند:
    استاد عزیزم
    کوچت مبارک،
    رهاییت مبارک،
    جایگاه عالیقدر جدیدت مبارک،
    روزت مبارک.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/7/25 :: ساعت 9:24 صبح)

    به نقطه ای رسیده م که دیگه چشامو بسته م و دسامو وا کرده م و میگم
    بیا ببر!!
    هرجا و هرجووور دلت میخواد ببر.
    من یه تیکه چوب
    رو اقیانوس.
    هرجا که دوس داری ببر
    من تسلیمم.تسلیم کامل و مطلق.
    آقا من راضیم به هرچییییییییی که تو بخوای.فقط لطفا"بخواه"!!!! خدا جون یه چی "بخوا"و تمومش کن بره دیگه.
    از بلاتکلیفی و بین آسمون و زمین بودن خسته شده م
    لطفا یه چی «بخواه» قربونت برم!



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/5/24 :: ساعت 11:12 صبح)

    یک راهنمایی برای کسایی که می خوان به مردم زلزله زده کمک کن و یا براشون کالا بفرستن.
     این رو از کسی نقل میکنم که روز اول فاجعه به عنوان امدادگر بدون مرز به بم رفته بود و مدتی طولانی رو اونجا مانده بود
     اولین چیزی که مردم برای کمک بهش فکر می کنن چادر و پتو هست ...اینا خیلی خوب و واجبن ولی چیزهایی هستند که آدم بهشون فکر هم نمی کنه. مثلا مردم با پای برهنه از زیر آوار بیرون آورده می شن و کفشی به پا ندارن. فرستادن دمپایی( از این جهت که راحت تر به هر پایی می خوره ) لازم است. زنان زیادی دوره‌‌ی پریودشون رو می گذرونن و نیاز به پد بهداشتی و لباس زیر تمیز دارن. (به دلیل عدم وجود این موارد زنان زیادی در بم دچار عفونت های زنانه شده بودند)
    بچه های خردسال و نوزاد نیازهایی مثل شیر خشک و سرلاک و پوشک و پمادهای ضد سوختگی دارند. کسی به این فکر نمی کنه که کوچولو ها هم لباس می خوان.
    وسایل نوی اهدایی خود را تا جایی که می تونید به دست مصرف کننده برسونید. چون تمام پتوها و چراغ ها و چادرهای آکبند در انبارها جمع آوری می شدند و تنها دست دوم ها به دست مردم می رسید.
     لوازم بهداشتی مهم تر از خوراکی هستند چون خوراک بخور نمیر هر طور شده به دستشون از طریق هلال احمر و دولت می رسه ولی کسی داستان بهداشت رو اولویت نمی ده و متوجه نیستن عوارض اش مدت ها پس از زلزله باقی می مونه. خون دادن فراموشتون نشه. این کم ترین کاریه که می تونید بکنید.
     عده ی زیادی اونجا شوکه و در حالت بحران روانی به سر می برن. دوستان مددکار و روانپزشک اگه می تونن ،بویژه اگه آذری زبون باشن خودشون رو به مردم برسونن.
     ضمنا یادتون باشه اون مردمی که زندگیشون رو از دست دادن آبرومندن. چیزایی که می خواین بندازین دور رو نفرستید. وسایل و لباس های نو و تمیز و آبرومند بفرستید. گویی برای خانواده ی خودتون

    #زلزله #earthquake   #EarthquakeIran



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/5/24 :: ساعت 11:3 صبح)

    طاقت  بیار  رفیق
    صدا و سیما  هنوز  به فکر تو نیفتاده
    دغدغه سوریه و مشکلات  امریکا و اروپا اگر  بگذارد
    شاید
    یادشان بیفتد که  داری  زیر  آوار  جان  می کنی  ....

    #زلزله #earthquake   #EarthquakeIran


  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/5/24 :: ساعت 10:51 صبح)

    یه هموطن آذری داشت برام درد و دل میکرد..از زلزله استان آذربایجان میگفت...از مظلومیت مردم...لابلای اشکاش گفت وقتی می بینم که در چه روز و شب عزیزی جان دادن، میگم خوش به سعادت شون،حضرت علی (ع) شفاعت کننده ی اونها تو اون دنیا باشه...
    این حرفش منو برد تو فکر: بله!!همین بخش از این حادثه است که کمی التیام میاره به قلبمون: اینکه شب خاصی سفر کردند. اما اونچه داغ دل ما رو شعله ور کرده بی اعتنایی و سانسور خبری رسانه ها و مسوولینه که ادعای "مسلمونی"شون گوش فلک رو کر کرده. اینجاست که امام حسین (ع) رو میخواستیم که بیاد به اینا بگه اگه دین ندارید لااقل آزاده باشید!! آرزو کردم که کاش به جای اهواز الان اونجا بودم...نه اینجور با دستهای بسته با هزاران کیلومتر فاصله. شاید به زبان گفتار این عزیزان مسلط نباشم اما زبان دلشون رو میفهمم. میفهمم داغ عزیز یعنی چی. میفهمم با وحشت دنبال عزیزانت خاک رو چنگ زدن و ذست آخر با بدن بیجانشون مواجه شدن یعنی چی...میدونم بی خبری از زنده یا مرده بودن دوستام یعنی چی...همه این بدبختیها رو نه یک بار بلکه بارها و بارها توی بمبارونهای اهواز و دزفول و.... دیده م چشیده م ثانیه به ثاینه جنگ تحمیلی رو وحشتش رو غمهاش رو...همه رو الان یکباره دارم حس میکنم روی قلبم باز. اما درد اون سبک تر بود. چون از دشمن بود. از اعراب بادیه نشینی بود که اصلا گروه خونشون به فرهنگ و تمدن و انسانیت نمیخوره...و این از خودی!!! از کسانی که ادعای مسلمانی و انسانیت دارند! کسانی که وقتی هموطنشون زیر آوار داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه قرآن رو سر گرفته ن و خودشون رو زده ن به اون راه!! توی همون کتاب مقدس ننوشته از رحم؟خدایی که دارن با اشکهای ساختگی یا واقعی صداش میکنن نگفته "حق مردم"؟؟پیامبری که دارن ازش یاد میکنن نگفت "عشق وطن از ایمانه"؟?
    شمایی که در رسانه هاتون اعلام میکنین امروز "یک نفر" در غزه مُرد براتون اخبار کشته شدن 300 نفر "هموطن" مهم نیست؟؟ این خودسانسوری فضاحت بار برای چیه؟؟ برای اینه که کسی نفهمه با تاخیر رسیدید بالاسرشون؟ سپردیمتون به خدا!! به روز قیامتی که هیچ حقی از هیچ مظلومی ضایع نمیشه.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/5/24 :: ساعت 10:28 صبح)

    سلام زلزله

    آنروز که آمدی من و لیلا و حمید روزه کله گنجشکی بودیم
    فرصت افطار را هم ندادی
    عجله ات برای چه بود ؟

    #زلزله #earthquake   #EarthquakeIran



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( پنج شنبه 91/4/1 :: ساعت 4:55 عصر)

    یه زمانی به مقطع دکترا هم فکر میکردم - گاهی - اما...
    الان که رفت و آمدهای مداوم من داره به آخر میرسه... رفت و آمدهای هفتگی بین زادگاهم و شهر دل«فریب» آرزوهای دوردست،
    حالا می بینم نه چاپ کتابهام دلمو مشغول کرد، نه تحصیل در اولین دانشگاه ایران - به روایتی دانشگاه مادر - تونست منو دلبسته کنه، نه زندگی میون «اشباع امکانات» پایتخت، نه جایزه ی دهن-پر-کن "ابداع نخستین شیوه تدریس مکالمه تخصصی"، و نه حتی تدریس در دانشگاهی که همه آرزوی ورود به اونو دارن... هیچکدوم نتونست «دل» منو وابسته کنه. هیچکدوم بیش از اندازه ی واقعی خودش برام جلوه نداشت.
    خوشحالم.
    نه از اینکه احتمالا میتونم دکترا بخونم، نه!!! اصلا!!
    از این خوشحالم که اگه روحم نتونست بزرگ بشه لااقل همه چی برام کوچیک شده.
    الان حس میکنم فقط دلم «خدا»مو میخواد.
    چقد پوچم وقتی کمرنگ میشه. و چقد آروم وقتی بغلم میکنه.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( سه شنبه 91/3/23 :: ساعت 12:53 عصر)

    مرا به ذهنت نه
    به دلت بسپار؛
    من از گم شدن در جاهای شلوغ می‌ترسم.



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( دوشنبه 91/3/22 :: ساعت 12:46 عصر)

    خدایا! عجب اشتباهی کردم که گفتم خودت مواظبش باش!
    تو برش گردون، من خودم مواظبش هستم !!!



  • کلمات کلیدی :

  • غریب آشنا ( جمعه 91/3/19 :: ساعت 1:43 صبح)

    بعضی به روی آینه ها سنگ می زنند
    بعضی دگر به آینه ها رنگ می زنند
    بعضی که پیش آینه ها آه می کشند
    ...
    تدریجی اند و روز دگر زنگ می زنند
    آیینه ها که فرصت دیدار قلب را
    از دست می دهند کمی لنگ می زنند
    دیوانه های شهر مگر عاقل اند که
    روز وداع آینه آهنگ می زنند؟
    سنگی کنار آینه ی مه گرفته بود
    دیوانه های شهر چه دلتنگ می زنند!


  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]