غریب آشنا ( چهارشنبه 91/4/21 :: ساعت 6:33 عصر)
خدا پرسید : (گوینده اش را نمی شناسم..اما حرف دلش را لمس میکنم)
|
غریب آشنا ( دوشنبه 91/4/12 :: ساعت 4:31 عصر)
|
غریب آشنا ( جمعه 91/3/19 :: ساعت 4:16 عصر)
|
غریب آشنا ( سه شنبه 91/2/26 :: ساعت 3:54 عصر)
بی آنکه خبر دهی |
غریب آشنا ( شنبه 91/1/19 :: ساعت 12:20 عصر)
یک شاخه رز، یک شعر، یک لیوان چایی آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم حالا شدم یک مرد مالیخولیایی بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد رنگ روپوش بچه های ابتدایی یک روز من را می کشی با چشمهایت اینجا پر است از این رمانهای جنایی ای کاش می شد آخرش مال تو بودم مثل تمام فیلم های سینمایی حالا که هی تجدید چشمان تو هستم می بینمت در امتحانات نهایی اما نه!مدتهاست بر این میز مانده ست یک شاخه رز،یک شعر،یک لیوان چایی شاعر: رضا عزیزی (دانشگاه اراک) |
غریب آشنا ( شنبه 90/12/13 :: ساعت 2:37 عصر)
هر بار خواست چای بریزد نمانده ای بدبخت من...... |
غریب آشنا ( چهارشنبه 90/10/14 :: ساعت 8:50 صبح)
هر آهنگی که گوش میدم *از همه دوستانی که تو این غم بزرگ همراهیم کردند ممنونم. ایشالا بتونم تو شادیهاتون جبران کنم. برا همه تون آرزوی تندرستی میکنم. امیدوارم همیشه عزیزانتون سالم و سلامت کنارتون باشن. |
غریب آشنا ( چهارشنبه 90/9/2 :: ساعت 11:47 صبح)
….از تنها بودنم راضی نیستم ؛ اما …. |
غریب آشنا ( سه شنبه 90/8/10 :: ساعت 12:10 عصر)
به یاد زنده ترین یاد روحم و ماندگارترین شاعر زندگیم. قیصر شعر ایران. او که بر خود می بالم که همان زادگاهی را نفس کشیدم که او کشید... بی آنکه هنوز بزرگی و راستی را از او آموخته باشم...فقط در "آرزو"ی او شدن مانده ام. |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||